بـی پـايـان

مسلمانانِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنانِ ايران هم شرمسار نمی شوند. مسلمان ِ ايرانی، در ولايت فقيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند

Monday, September 20, 2010

روشنفکران اسلامزده آگاهانه ایران ستیزند
مـردو آنـآهيــد


هرگز دلخراش و درد آور نمی بود، اگر روشنفکرانی هواخواه یک ایرانی، به جز «رضاشاه»، بودند، که او را برتر از «رضا شاه» می‌ دانستند و از راه نیک اندیشی می‌ کوشیدند تا او را، برای سامانی بهتر، جایگزین «رضا شاه» بکنند.


دریغا، درد در این جاست: که گمان پردازانی فریب خورده، به همراه ایران-ستیزان هزارساله، برای سپردن ایران به بیگانگان، به دشمنی با کسی برخاسته-اند که او پس از هزارسال از کیستی-ی ایرانی پرده برداری کرده است.


درد از این است که این روشنفکران، پس از هزار و چهار سد سال بردگی در تاریکخانه-ی شریعت اسلام، از آزاد شدن ِ خود، از ایرانی بودن ننگ داشته-اند. سخن از سینه زنان نابخرد و دخیل بندان گورخانه-های آدمکشان نیست. سخن از روشنفکرانی است که، برای آزاد بودن در میهن خودشان، زنجیرهای بردگی-ی دشمنان آزادی را به گردن نهاده-اند و به این بردگی و میهن-ستیزی خو گرفته-اند.

گاهنيـار مهـر در سال-های بی مهــری
بیشتر برگ‌های نوشته شده-ی تاریخ ایران از سوی دشمنان ایران و سرکوب کنندگان ایرانیان نوشته شده-اند. هزار و چهار سد سال است که جهادگران بیابانگرد بر سرزمین ایران و بر فرهنگ و بینش ایرانیان حکمرانی می‌ کنند. ایرانیان که، در زیر ستم حکمرانان مسلمان، از خودبیگانه شده-اند، از نابخردی و اسلامزدگی، بر درنده خویی‌-های دوران خلافت اسلام سرپوش گذاشته تا از ننگ بردگی و وجدان سرکوب شده-ی خود شرمسار نباشند.
ایرانیان، پس از 200 سال جانبازی و پرداخت هستی-ی خود، پروانه داشتند که به زبان عربی، به زبان سرکوب کنندگان خود، برای سرکوب کنندگان بی فرهنگ، بنویسند یا کتاب-های پهلوی را، که در زیر خاک پنهان مانده بودند، آلوده به دروغ-های خلیفه پسند، به عربی برگردانند.
نشانه-هایی از هنر و فرهنگ ایران، که کمتر به زهر اسلامی آلوده شده-اند، ارزش-هایی هستند که در نوشتارهای گریخته از ایران، در لابلای واژه-ها، در هسته-ی سروده-های شاهنامه خاموش و ناشناخته بوده-اند. آنها گوهرهایی هستند که جهادگران بیابانگرد توان شناختن ارزش-های نهفته در درون آنها را نداشته-اند.ادامـــــه[+]

Labels:

Saturday, September 18, 2010


سفارش-نامــه-ی کوروش بزرگ پيش از مرگ


برگردان از: مـردو آنـاهيـد


بدانيد که من از برای آسايش و آزادی مردمان پيکار کرده‌ام، نه از برای گردآوردن زر و سيم، چرا که ارزش زر و سيم در مهيا ساختن آسايش است. برای نگهداری آسايش و آزادی کوشا باشيد که نگهداری آنها دشوارتر از بدست آوردن آنها است. همانا که پادشاه از برای پاسداری مردمان و هستی آنهاست.

هميشه پس از مرگ آن کسانی که در خور شايستگی و بزرگی هستند، از آنها به نيکی ياد کنيد و کردار نيک آنها را ستايش کنيد.
پس از آنکه من از اين جهان چشم فرو بستم، شهرياری کشور را به فرزندم کامبيز واگذار می‌کنم. او بايد آگاه باشد که سامان دادن چنين کشور پهناوری نه کار آسانی است.
فرزندم بدان که برای کشور-آرايی به دوستانی درستکار و نيک منش نياز داری. بکوش که همواره با دادگری و مهربانی پيوند-های دوستی خود را با آنها استوار نگهداری که مهر آنها پشتوانه-‌ی پادشاهی تو است. همراهان و دوستان، در روند زندگانی، همسان برادر به تو نزديک خواهند بود.
آفريدگار را ستايش کنيد تا در نيايش-هايتان شما را همراه باشد.
به دوران گذشته و کردار پیشینیان بينديشيد که می‌تواند در هر روندی برای شما آموزنده باشد.

پس از مرگ، مرا به آيين همگان در دخمه-‌ای که آماده شده بگذاريد و نيازی نيست که دخمه‌-ی مرا به گوهر-های گران-بها آرايش دهيد. سوگ مرا به شادمانی برگزار کنيد، نبايد در مرگ من اندوهگين شويد، زيرا که جان من در نيکويی-‌هايی که بنياد کرده‌ام همراه شما و در شما بر جای می‌ماند.

بدانيد که من از برای آسايش و آزادی مردمان پيکار کرده‌ام، نه از برای گردآوردن زر و سيم، چرا که ارزش زر و سيم در مهيا ساختن آسايش است. برای نگهداری آسايش و آزادی کوشا باشيد که نگهداری آنها دشوارتر از بدست آوردن آنها است. همانا که پادشاه از برای پاسداری مردمان و هستی آنهاست. بايد آنچنان باشد که هر کس بدون ترس از راهزنان بر دارايی و هستی خود فرمانروايی کند. راستکاری و نيک منشی را به همگان بياموزيد که در ميان نيک منشان و راستکاران سامان شهروندی و فراهم کردن آسودگی آسان تر بدست می‌آيد.
همانگونه که من بدکاری را پاد-افره و نيک کرداری را پاداش می‌بخشم، شما نيز بايد بر کردار من پاسدار باشيد تا هموار نيک و درست باشید. به فرزاندان خود آيين فرزانگی و بهزيستی را بياموزيد تا پيوسته فرزندان از پدران خود برتر باشند.
سامان سپاه بايد بر دادگری استوار باشد، چنانچه فرا-دستان به فرو-دستان ستم نياورند، آنان از فرمان فرمانروايان سر نپيچند تا يک سپاه بتواند به يکپارچگی در کار نگهدار ی کشور گماشته شود.
داد و مهربانی پيوند مردم را نا گسستنی می‌کند و دشمن را پراکنده می‌سازد.
اکنون به شما بدرود می‌گويم.

Labels:

Wednesday, September 15, 2010


گرانمایه ترین بخش از منشور کوروش بزرگ


برگـردان از: مـردو آنـاهيــد


من برده-داری را برانداختم.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند.
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه-هایی را که بسته شده بودند، بگشایند.
همه خدایان این نیایشگاه-ها را به جاهای خود بازگرداندم.
باشد که دل ها شاد گردد.
من برای همه مردم همبودگاهی آرام مهیا ساختم و آرامش را به تمامی مردم پیشکش کردم.

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، ...، نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ...
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام-های مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را بسوی من گردانید، ...،
زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
نابسامانی درونی بابل و نیایشگاه-های آنجا دل مرا بدرد آورد... من برای آرامش کوشیدم.
من برده-داری را برانداختم.
به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند.
مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد... او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داشت.
ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم.
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه-هایی را که بسته شده بودند، بگشایند.
همه خدایان این نیایشگاه-ها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه-های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم.
همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ
و به شادی و خرمی به نیایشگاه-های خودشان بازگرداندم.
باشد که دل ها شاد گردد.
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه-های نخستین-شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند...

من برای همه مردم همبودگاهی آرام مهیا ساختم و آرامش را به تمامی مردم پیشکش کردم.



مـردو آنـاهيــد
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

Tuesday, September 07, 2010


در مرداب اسلام هیچ گلی نمی‌ روید


مــردو آنـاهيــد


اسلامزدگان کسانی هستند که، در پندار، به شریعت اسلام ایمان ندارند، ولی به کردار، پدیده-های اجتماعی را با معیار-های اسلامی ارزیابی می‌ کنند.
سیاستمداران اسلامزده به گرگ‌-هایی مانند که گوسپندان گریخته از گله را شکار می‌ کنند.

کسانی که از روزنه-ای ایدال، به جهان هستی، می‌ نگرند، آنها خواه ناخواه برخی از واقعیت‌-های نزدیک به خود را ندیده می‌ گیرند. روند هستی و دگرگونی-های جهان در راستای واقعیت‌-ها پیش می‌ روند. بیشتر ایدآل-هایی، که برون از واقعیت‌-های هستی کاشته شده-اند، شکوفان نمی‌ شوند.
ایدآل‌-هایی، که بر واقعیت-‌های امروز نروییده-اند، در آینده نیز به واقعیت نمی‌ انجامنــد.

با وجودی که برخی از ایدآل-ها با واقعیت‌-های امروز پیوندی ندارند، می‌ توانند خرد انسان را به اندیشه برانگیزند و آرمانی را پیوسته با واقعیت بیآفرینند. آرمان-‌هایی، که با هستی پیوند داشته باشند، می‌ توانند در زمانی، برای انسان، رهنمون پیشرفت و دگرزیستی بشوند.
ایدآل-‌هایی که، در زمان پیدایش، برانگیزنده نیستند، در سرآب ِ رویا-ها گم می‌ شوند. آنها نه خود زاینده-ی آرمانی هستند و نه اندیشه-ی دیگر را به آرمانی آبستن می‌ کنند. شاید هم زمان از چنین ایدآل-‌هایی گذشته است یا آنها از زمان پیش رفته-اند.
با نمونه-ای سخن روشن می‌ شود:ادامــــه[+]

Labels: ,